طبقه بندی موضوعی
بایگانی
و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند
:)
۳۱ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شعرهای فاضل رو خیلی دوست دارم،‌شاید نصف بیشتر شعر هاش رو حفظ باشم از بس تکرار کردم و خوندم و مضمضه کردم و دیگران رو از خودم آزردم، حفظ شدم! ،‌ علی همیشه از این شعر خوندن های من حرصش میگرفت، البته شاید هم این دلیل حرص خوردنش نبود،‌شاید بغض های یکدفعه ای وسط خنده های بلند یا قهقه هام وسط گریه کردن بود که حرصش رو در میاورد ولی در هر حال اینو میدونم که از کتاب "آن ها" ی فاضل نظری متنفره و چند سالی گذشت تا بشه حتی در موردش صحبت کنم پیشش،‌اگه برای خیلی ها حافظ و مولوی و سعدی گمشده بوده برای من فاضل و شعرهاش بود که حال و روزم رو و حتی حال و شبم رو میفهمید! و همین "هم فهم" پیدا کردن خودش معجزه ست...، شعر دنیای عجیبیه توش میشه حرف های زیادی که نمیشه گفت رو گفت، غزل های فاضل نظری برای من مثل قلم شریعتی آروم کننده بوده و هنوز هم هست،‌ شاید فصل مشترک تمام اهل شعر ،‌ درد باشه و درد کشیدن و اهل درد بودن که به شکل حیرت آوری با فهم در ارتباطه،‌ شعر ها عالم شگفتی دارند، مثل شراب،مستی آور، تلخ و شیرین...

***

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست
چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست
اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست

***


کسی که شعر نمیفهمد! ، چه میفهمد؟

:)
۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

اولین نامه را به خودم مینویسم، جنگ است و فکر های آشفته و تلخ و شیرین می آیند و نمیروند و میروند و نمی آیند حتی رفت و آمدشان نیز معلوم نیست!،‌ اصلا همه اش تقصیر خودت هست، باید کمی چاشنی عمل را در خودت بیشتر میکردی و سختی آن را به جان میخردیدی ، میدانی؟ همیشه که اینطور نیست حال قبل از عمل باشد، گاهی هم باید عمل کنی تا انگیزه اندک اندک در وجودت شعله بکشد و آتش عشقش وجودت را چون ققنوس به آتش بکشد، ساده تر بگیر عزیزجان،‌دنیاست دیگر، چه توقعی ست آخر که از این خاکِ لجنِ بدبو داری؟،‌کمی هم روشنفکر باش!، به دنیا هم حق بده، خب کم است دیگر،‌چرا آزارش میدهی بی مروت؟! کارهای عقب مانده ات هم مانده،‌ کم کم دارند ته نشین میشوند عزیزجان! وقتش نشده لباس های غواصی ات را بپوشی و بیست هزار فرسنگ زیر دریا دنبال امتحان های شفاهی ات بگردی؟ یا جرقه های آتش نگرفته ات را کنار هم پروژه کنی؟ یا مثلا همین کارهای روزمره ی کانونی ات را نمیخواهی شروع کنی؟ تا کی قرار است معطل کنی این ها را!؟ هدف گذاری چه؟ تم های جدید برای امسال انتخاب کردن چه؟ درس های دوست نداشتنی را جرعه جرعه نوشیدن چه؟ تلخی یادنگیری و شیرینی عمل تلخ چه؟ وقتش نشده هنوز عزیزم؟ منتظر چه هستی خب؟ شروع کن دیگر! حتما باید از صادق طعنه بخوری؟ یا مهران با انزجار نگاهت کند؟ یا آتشفشان ملامت های همیشگی پدر فعال شود تا از ترس مواد مذابش حرکت کنی؟ چرا این روزها شاد نیستی؟ اثرات سقط جنین محبتت است یا حاصل بی اولویت عمل کردنت، عمل کردن که چه بگویم، انتخاب های غریزی دفعی، خیلی وقت است ارزش افزوده تولید نکرده ای ها! هیچ حواست هست؟ زمان هایت هم که همه سیاه اند و خاکستری و خبری از وایت تایم نیست! چه قدر غرغرو بودم و خودم خبر نداشتم، راستی تو الان نیاز به سخنرانی شنیدن داری یا معتادش شده ای؟ قبول دارم اعتیاد بهتریست تا سیگار ولی مگر تو قرار بود سیگاری شوی که حالا خودت را داری با معتاد های خیابان شوش مقایسه میکنی؟ نیاز به تغییر داری عزیز، خودت هم خوب میدانی! رزیلت های اخلاقیت را کی کنار میگذاری؟ این همه علم عمل نکرده ات را کی فعال میکنی و بومی و درونی؟ ارزش هایت را کی به اولویت میگذاری؟ راستش تو همیشه کاری برای انجام ندادن داشته ای! همیشه به خودت میگفتی من اگر این کارها را میکردم الان حالم خوب بود! چرا اینقدر از حال خوب فرار میکنی؟ چرا اعتیاد به غم پیدا کرده ای و تازه داری آن را برای خودت تئوریزه هم میکنی؟ کویرخوانی خوب است باشد، اما بس نیست؟ فرمان زندگی ات دست خودت نمی آید چرا لامصب! تو الان درد مذاکره و استراتژی داری یا تجزیه و ترکیب؟ این جهان آرمانی و مدینه فاضله و اتوپیای موعودت را کی قرار است میشن دار کنی و به اوبژه نزدیک و ملموس و حسی و میکرواکشن دار؟ چهارصدتا اپلیکیشن پومودور هم که امتحان کنی و بهترینش را با مکسی مایزریسم بومی و پیشرفته ی خودت انتخاب کنی و عشق کنی از این پرفکشنیسمت بازی باز هم عمل نمیشود! ماه رمضانت را اهل عمل پناهیان هم پر کند باز هم یک عمل کوچک نمیشود،‌دارن هاردی اثر مرکبش را قطره قطره به حلقت هم که بچکاند تا تو حرکت نکنی حرکت استاد صفایی خواندن بیفایده است! حالا باز بگرد دنبال نامه های بلوغ عین صاد تا نامه اش به منیره یا منیژه یا نمیدانم موسی و یا هرکس دیگر من باب خوب عمل کردن را بخوانی و از لطافت فهمش لذت ببری و در درد بی عملی خودت بپوسی تا شاید یک روز بهترین عمل را انجام دادی و وسواس لعنتی ات را کنار گذاشتی! خودت هم خوب میدانی اما چه فایده...

دو صد گفته چون نیم کردار نیست!

:)
۰۲ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر